قسمت دوم:

آنچه شرط بلاغ بود به شما گفته بودیم؛ اما دریغ از گوش شنوا

و ما علیرغم بی‌مهری‌ها و کم‌لطفی‌ها به‌خاطر امام و شهدا و انقلاب حاضر شدیم با شما کار کنیم، به‌عنوان محور وحدت از شما دعوت کنیم و شما به‌بهانه فراجناحی بودن امتناع ورزیدید. حتی قبل از انتخابات خبرگان رهبری خدمت شما رسیدیم و عرض شد که در شورای مرکزی جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی به‌تبعیت از جامعه مدرسین حوزه علمیه قم اسامی نامزدهای سراسر کشور را در یک جلسه به جمعبندی رسیدند ولی در مورد حضرتعالی در دو جلسه بحث و بررسی با اختلاف یک رأی حضرتعالی رأی آوردید (که موجب شد خانم وحید دستجردی به اعتراض بر قرارگرفتن نام شما در فهرست از جمعیت بروند).

آنچه دوستان و اعضای شورای مرکزی از سوزدل و خیرخواهی و حضوری در جلسه در اعتراض و انتقاد به شما مطرح کردند عبارت بود از:

1) اجرای مشی اقتصادی و سیاست تعدیل که منجر به حمایت از سرمایه‌داران بی‌درد و نادیده انگاشتن توده مردم و مستضعفین می‌شود.

2) برخی اطرافیان شما (حزب دولت‌ساخته کارگزاران) در مسائل اقتصادی علاوه بر بند 1، حساسیتی نسبت به فساد اقتصادی و مالی ندارند.

3) بستگان شما علاوه بر بند 1 و 2 سلوکشان شکل دادن به یک طبقه ممتاز و ویژه‌خواری را تداعی می‌کند.

4) در بخش فرهنگی در دوران دولت شما مشکلات جدی ظهور و بروز کرد.

5) در مسائل خارجی سیاست تنش‌زدایی یعنی وادادگی را اتخاذ کردید؛ گویا ایران کاری کرده که حالا بیاید رفع تنش کند!

و مهمتر اینکه دیدگاه شما با دیدگاه حضرت امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری زاویه دارد و این موجب گسست فکری در نظام می‌شود.

پس از بیان محورهای انتقاد به مشی مدیریتی دولت کارگزاران، جنابعالی در مقام پاسخگویی همه موارد را نفی کردید و بیان داشتید که تعداد دانشجویان، مدارس و… زیاد شده و ثانیاً ابزارهای فرهنگی در اختیار رهبری است نه دولت که شگفتی زیادی برای دوستان ایجاد کرد که فی‌‌المجلس واکنش نشان دادند.


جناب آقای هاشمی!

ملاحظه می‌فرمایید که بچه‌های حزب‌الله از روی تعهد و وظیفه آنچه شرط بلاغ بود انجام دادند و صادقانه بارها و بارها مشکلات و انتقادات را برای شما بیان کردند اما دریغ از گوش شنوا.

حاضر نشدید به وحدت حزب‌الله کمک کنید و با مخالفین ائتلاف کردید؟!

پس از کودتای نرم و غائله 18 تیر 78 که همه نیروهای حزب‌الله را نگران کرد، گروه‌های سیاسی اصولگرا گردهم جمع شدند تا چاره‌اندیشی کنند. آنها وفاق بین همه وفاداران به نظام را ضروری دانستند و جهت شکل‌گیری این وفاق محوریت شما را جمعبندی کردند و همگی خدمت رسیدند و تحلیل خود را ارائه دادند و از شما برای محوریت وفاق همه نیروهای معتقد به نظام دعوت کردند، اما شما علیرغم قبول تهدیدها و چالش‌ها و ضرورت وفاق و وحدت فرمودید “دوم خردادی‌ها در قدرت هستند و شما در ضعف هستید و من هم فراجناحی هستم” و تحقیرآمیز گفتید “دلم برای شما می‌سوزد” و حاضر نشدید به وحدت حزب‌الله کمک کنید! و ما چه می‌دانستیم که بنا دارید با مخالفین خود ائتلاف کنید؟! هرچند اگر در انتخابات دوم خرداد دقت می‌شد معلوم بود که طراحان کارگزار و آقایان مرعشی و کرباسچی از فعالان صحنه هستند. آنان اولین کسانی هستند که اتهام ناجوانمردانه تقلب را به جمهوری اسلامی زدند و صریحاً تبلیغ کردند که پای صندوق‌های رأی مردم می‌نویسند خاتمی ولی خوانده می‌شود ناطق؛ شما می‌دانستید و توی دهان آنها نزدید و بلکه آن‌را فرصتی تلقی کردید تا نامزد موردنظر حزب‌الله رأی نیاورد.

ماجرای قدرت‌طلبی‌ها تمام نشد

القصه؛

ماجرای قدرت‌طلبی تمام نشد و روزبه‌روز به‌شکلی دیگر ادامه یافت. مردم فهمیدند هاشمی دهه 70 با هاشمی دهه 60 و هاشمی دهه 80 با هاشمی دهه 70 تفاوت دارد.

مردم دیدند همان تیم اقتصادی که در دولت میرحسین موسوی دنبال اقتصاد بسته و دولتی بود، در دولت هاشمی با شعار اقتصاد آزاد و اقتصاد باز به میدان آمده و در دولت آقای خاتمی هم فعال مایشاء است، چنانچه در دولت احمدی‌نژاد و الآن هم در دولت روحانی همان فکر میدانداری می‌کند؛ البته ممکن است بعضی عوض شده باشند ولی فکر همان فکر است. این فکر و اندیشه اقتصاد لیبرال ــ آن هم ناقص و با اشکال مختلف عاریه‌ای و وارداتی با الگوهای صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی ــ است که بیش از 30 سال است که تلاش می‌کند تا خودش را بر کشور تحمیل کند و فرصت نداده تا اقتصاد ملی و اسلامی وارد صحنه شود.

دائماً می‌گفتید “می‌آیم، نمی‌آیم”! آمدید و شکست خوردید

جناب آقای هاشمی!

چه‌کسی باید پیشتاز تحقق اسلام ناب محمدی‌(ص) و اندیشه ناب امام خمینی‌(ره) در حوزه اقتصاد می‌شد؟ شما کدام جبهه را تقویت کردید؟!

به‌هرحال یک سال قبل از انتخابات ریاست جمهوری سال 84 اعضای شورای مرکزی جمعیت ایثارگران خدمت شما آمدیم ــ با اینکه به وفاق کمک نکردید و علیرغم آنکه با مخالفین و منتقدین خود ائتلاف کرده بودید و با همه ناملایماتی که از سوی شما مشاهده شد ــ و عرض کردیم شما نیروهای نسل اول انقلاب هستید، اوضاع کشور خوب نیست و یاران امام بایستی برای نسل آینده کمک کنند تا کادرسازی شود، لازم است جوانان و تازه‌نفس‌ترها به میدان بیایند، گردش نخبگان صورت گیرد، چرخش قدرت شود، به جوانان بها داده شود و دیگر حضور نسل اولی‌های مانند شما در عرصه انتخابات به‌مصلحت نیست. هرآنچه را تحلیل کردیم قبول کردید و تشویق نمودید و گفتید که بنا دارید در انتخابات وارد نشوید ولی تا آستانه انتخابات هرروز مطلبی مطرح کردید و دائماً می‌گفتید “می‌آیم، نمی‌آیم”! و در آخر با اینکه متوجه شدید مقام معظم رهبری مصلحت شما را در آمدن به عرصه انتخابات ندیدند ولی تصمیم گرفتید که وارد رقابت شوید. بار دیگر و در آستانه انتخابات سال 84 ریاست جمهوری خدمت رسیدیم و شما را یادآور ملاقات یک سال قبل کردیم و فرمودید “همه آن حرف‌ها را که گفتید یادم هست و قبول دارم ولی اگر اصولگرایان وحدت کنند، نمی‌آیم”. گفتیم “کمک کنید تا وحدت شود؛ ما طی توافقاتی که داشته‌ایم قرار است هرکس در سنجش افکار عمومی بالاتر باشد از وی حمایت کنیم” و شما گفتید “اگر روی آقای ولایتی تفاهم کنید من حمایت می‌کنم و نمی‌آیم”. عرض کردیم “بنای ما این است که هرکس در سنجش بالاتر باشد و الآن آقای قالیباف بالاتر است” و گفتید “ایشان سرهنگ است و اهل پادگان” و حاضر نشدید کمک کنید. ما عرض کردیم “در بهترین حالت اگر شما بیایید انتخابات دومرحله‌ای می‌شود و نفس دومرحله‌ای شدن یک افت برای شما است و مصلحت شما نیست”، قبول کردید؛ ولی فرمودید “دوستان ما سنجش کرده‌اند همین الآن که من تصمیم نگرفته‌ام برای آمدن، 57 درصد رأی دارم”. عرض کردیم “ما از این سنجش خبر داریم، نظرسازی است که اطرافیان شما انجام داده‌اند و علمی نیست و ساختگی است” و با این مذاکره جدا شدیم و شما تحت تأثیر جریانات مشکوک و لیبرال‌ها وارد صحنه شدید و با دست خودتان زمینه رأی‌آوری آقای احمدی‌نژاد را فراهم کردید.

حمایت ضدانقلاب و مارکسیست‌ها و لیبرال‌ها و امثالهم در مرحله دوم انتخابات 84

جناب آقای هاشمی!

چه بگوییم از ستاد تبلیغات انتخابات شما و کارناوال‌هایی که راه انداختند و برچسب‌های 2005 که تولید کردند! به‌راستی چه‌کسانی برای شما تبلیغ می‌کردند و چه می‌توان گفت از آن فیلم تبلیغاتی و به‌اصطلاح دیدار صمیمی با جوانان و…؟

و چه بگوییم از مرحله دوم انتخابات که همه ضدانقلاب و مارکسیست‌ها و لیبرال‌ها و امثالهم از شما حمایت کردند و دوقطبی احمدی‌نژاد و هاشمی رقم خورد که طبعاً نتیجه کار برای هر انسان منصفی معلوم بود؟

کار شما برای رأی‌آوری به کجا رسیده بود؟!!

در همان زمان مطلع شدیم که اتاق‌های فکر و کمیته پشت‌صحنه به ستادهای شما خط داده‌اند؛ “ساعت 12 امشب اگر اسم آقای هاشمی از صندوق درنیامد بریزید جلوی وزارت کشور و در خیابان‌ها و اعلان کنید تقلب شده”. خوشبختانه این خبر زودهنگام لو رفت و به حضرتعالی منعکس شد و شما هم به برادرتان منعکس کردید و این فتنه تا اندازه‌ای کور شد. چون معترضین سازماندهی شده کمتر از هزار نفر آمدند و شعار تقلب سردادند و فتنه خنثی شد ولی متأسفانه همان جریان نفوذ موفق شد این سناریو را بعدها به نتیجه رساند.

جالبتر آنکه فرزند عزیزتان و البته به‌قول شما مظلوم(!) آقای مهدی هاشمی، قبل از انتخابات 84، در تاریخ دوم ژوئن 2005 در مصاحبه با روزنامه آمریکایی «یو.اس.ای تودی» جملاتی بر زبان راند که شرم بر چهره انسان از بازگوکردن آن می‌نشیند،اما برای بازخوانی تاریخ باید بگویم که او در این مصاحبه گفت: «پدرم در صورت انتخاب مجدد به‌عنوان رئیس جمهوری، قانون اساسی را به‌منظور کاهش قدرت رهبری و تبدیل آن به مقامی تشریفاتی نظیر «ملکه انگلیس» تغییر خواهد داد».

البته همین آقازاده عزیزتان همان زمان بارها برای ما پیغام فرستاد “اگر پدرم رئیس‌جمهور شود حاضریم 4 یا 5 وزارتخانه را به شما بدهیم” و بعد هم تهدید کرد “اگر برای ژنرال ما مشکل پیش آید ژنرال شما را می‌زنیم”.

وای بر ما، کار شما برای رأی‌آوری به کجا رسیده بود؛ از گریه با جوانان تا حمایت ضدانقلاب؛ از تطمیع توسط فرزندتان تا تهدید توسط ایشان.

پس باید پرسید «فاین تذهبون»؟!

کینه حزب‌الله را به دل گرفتید

آقای هاشمی!

چه شده که چنین شتابان مسیر افول را انتخاب کرده‌اید؟! ما را کاملاً از خود مأیوس کرده‌اید. حزب‌الله نهایت حسن نیت خود را نسبت به شما نشان داد ولی شما حاضر نشدید کمی توجه و تأمل‌کنید. کینه حزب‌الله به دل گرفتید و همه را با احمدی‌نژاد یکی فرض کردید که حتماً اشتباه کردید! شما هیچ می‌دانید بسیاری از بزرگان که از حضرتعالی حمایت می‌کنند نه به این دلیل است که در شما اشکال نمی‌بینند بلکه برای بازدارندگی از شکل‌گیری منتظری دیگری هستند، متأسفانه شما هیچ متوجه این معنا نیستید.

خط 3 که در دهه 60 مخالف شما بود با تمام قامت به‌همراه کارگزاران و فرزندان شما به صحنه آمدند تا به‌بهانه حمایت از شما از دولت وقت انتقام بگیرند و خودشان را برای انتخابات سال 88 آماده کردند و خدا می‌داند که چه تلاش‌ها و برنامه‌ریزی‌هایی شد، چه پول‌ها که خرج شد، چه ارتباطاتی که برقرار شد و چه کارشناسان داخلی و خارجی‌ای که به کار گرفته شدند تا در 88 احمدی‌نژاد رأی نیاورد. کلید فتنه با اسم رمز تقلب مدت‌ها قبل از انتخابات سال 88 زده شد که دلیل آشکارش راه انداختن کمیته صیانت از آرا‌ بود.

دردمندانه عرض می‌کنیم که در همه صحنه‌های آشکار و پنهان فتنه ــ از اتاق‌های فکر پشت‌صحنه گرفته تا تظاهرات آشکار جریان فتنه ــ همه و همه جای پای بستگان و نزدیکان آقای هاشمی به چشم می‌خورد.

براساس چه اطلاعاتی دود آتش فتنه‌گران را دیده و پیش‌بینی کردید؟

قبل از شروع فتنه 88 که به‌قول خودتان در آخرین نمازجمعه، اسم بحران روی آن قرار دادید، در نامه بدون سلامی که با رضایت و موافقت جنابعالی رسانه‌ای شد، خطاب به ولی فقیه اعلام کردید که اگر به پیشنهادهای شما توجه نشود، آتش و دود آن بعد از انتخابات، جامعه را فرا‌خواهد گرفت و چطور همان شد که شما گفتید، حال آنکه هیچگاه حاضر نشده‌اید به سؤال افکار عمومی جواب دهید: براساس چه اطلاعاتی، دود آتش فتنه‌گران را دیده و پیش‌بینی کرده‌اید؟ و همچنین گفتید: «با این‌ همه بر فرض اینکه اینجانب صبورانه به مشی گذشته ادامه دهم، بی‌شک بخشی از مردم و احزاب و جریان‌ها این وضع را بیش از این برنمی‌تابند و آتش‌فشان‌هایی که از درون سینه‌های سوزان تغذیه می‌شوند، در جامعه شکل خواهد گرفت که نمونه‌های آن را در اجتماعات انتخاباتی در میدان‌ها، خیابان‌ها و دانشگاه‌ها مشاهده می‌کنیم.» و البته راست هم می‌گفتید چرا که فرزندانتان میداندار این صحنه بودند! و در آخر نامه با بیت شعری کنایه‌آلود گفتید: سر چشمه شاید گرفتن به بیل / چو پر شد نشاید گرفتن به پیل

و حال آنکه شما از همه اینها مطلع بودید و به‌جای برخورد با این عناصر فتنه‌گر که داشتند کشور را به آتش فتنه خود می‌سوزاندند و به‌سمتی می‌بردند تا سوریه‌ای دیگر در ایران عزیز ما رقم بزنند، و به‌جای تلاش برای فرونشاندن آتش فتنه قدرت‌طلبان که معلوم بود ایادی استکبارند، عکس العمل شما آن نامه بدون سلام شد که حاوی تهدیدات متعدد به رهبری و مجموعه نظام بود.

فیلم فائزه هاشمی را دیدید، اتفاقی نیفتاد!

فی‌المثل وقتی به شما گفته شد دخترتان فائزه خانم در تظاهرات بوده و چنین و چنان شعارهایی داده، گفتید “فیلمش را بدهید” و وقتی فیلم را هم دیدید، نه‌تنها اتفاقی نیفتاد بلکه به‌عکس حضور آنها در فتنه بیشتر شد و ما هیچگاه از جنابعالی درباره برائت از حضور و مدیریت تظاهرات توسط فرزندانتان، ندیده و نشنیدیم.

نسبت نادرست دادن به فرماندهان سپاه و آیت‌الله ری‌شهری و شراکت در فتنه 88 با موسوی

کار به جایی رسید که شما برای اثبات ادعای تقلب، استشهاد غلط به فرماندهان سپاه دادید و نقل غلط از آیت‌الله ری‌شهری کردید. آقای هاشمی! روح امام و شهدا را عذاب دادید وقتی در جلسه 4 نفره با حضور میرحسین موسوی و سید محمد خاتمی و سید حسن خمینی گفتید کف نظر آقای میرحسین ابطال انتخابات است. با این اقدامات و موضعگیری‌هایتان فرصت رجزخوانی و تجرّی برای نظام سلطه و سفیران آن، منافقین و ضدانقلاب را فراهم آوردید و حاضر نشدید به دهان میرحسین بزنید. البته نه شما و نه خاتمی و نه آقای سید حسن به دهان میرحسین نزدید و در این ماجرا شریکید.

اعوجاج و شک و تردید را در نمازجمعه جبران نکردید

در روز 26 تیرماه سال 88 (که به‌قول خودتان نمازجمعه تاریخی بود) و به‌شهادت تاریخ و اسناد که مورد حمایت جریان ضدانقلاب، معاندین خارجی، سکولارها، ملی‌مذهبی‌ها و منافقین بود،به‌عنوان یگانه رهبر جریان فتنه، همان خواسته‌های خود در نامه بدون سلام را از تریبون مقدس نمازجمعه تکرار کردید و قطعاً می‌دانید اکثریت کسانی که در آن نمازجمعه حامی شما بودند، هیچ قرابتی با مقدسات شرعی و نماز نداشتند تا جایی که به آن شکل در صف نمازجماعت حاضر شدند و به‌امامت شما اقتدا کردند.

به‌راستی آقای هاشمیِ یار و یاور امام و رهبری، حالا یار و یاور چه جریانی شده بود؟ چرا دشمنان قسم‌خورده ملت ایران به او دلخوش کرده بودند؟ چرا ضدانقلاب به او استشهاد و استناد می‌کردند؟!

آه از این‌همه اعوجاج و شک و تردید! آه از این‌همه شادکردن دل دشمن! آه از این‌همه تغییر در کسی که خود را یار امام و دوست، همراه، همسنگر دیروز، امروز و فردای رهبری می‌داند!

قربان دل رهبر عزیز و خانواده شهدا و ملت مظلوم ایران که حالا شاهد یکدندگی‌ها و غرور اصحاب و یاران بنیانگذار انقلاب بودند. از میرحسین و کروبی و خاتمی بگذریم، جناب هاشمی، شما چرا چنین کردید؟!

قوه قضاییه را تحت فشار قرار دادید که مهدی هاشمی را تبرئه کند

اگر روزی فشارها برملا شود چه برای شما می‌ماند؟!

همکاری شما در بازگرداندن مهدی فراری، برای محاکمه وی، بسیار اقدام مناسبی بود، اما مع‌الاسف پس‌ از آن خطای دیگری که از شما سر زد، آن بود که قوه قضاییه را با لطایف‌الحیل تحت‌فشار قرار دادید تا مجرم را تبرئه کند؛ داستان فشارها به قوه قضاییه و تلاش برای تبرئه مهدی و… اگر روزی برملا شود چه برای شما می‌ماند؟!

ماجرای نامزدی مجدد و انتخابات 92 نیز یک داستان مفصل و درس‌آموز است. هم انتخابات گذشت و هم مهدی محکوم شد که درس‌ها و عبرت‌هایش برای تاریخ و آیندگان به‌جای می‌ماند، ولی آنچه باعث شد این رنجنامه را بنویسم داستان تحریف تاریخ و مواضع حضرت امام خمینی(ره) و واقعیت‌های انقلاب بود. بسیار برایم رنج‌آور است که اصحاب امام، یاران انقلاب و مجاهدان دیروز را در حال ریزش ببینم. خدا می‌داند خوشحال نیستم که هیچ، غم و اندوه دارم که برای چه؟ چرا هاشمی حاضر است با دست خود عزت و افتخارات را پایمال کند؟ من نمی‌گویم شما قصد خیانت دارید ولی دردمندانه عرض می‌کنم نتیجه و آثار مواضع و اقدامات شما منجر به خیانت به انقلاب و ملت ایران می‌شود. چرا باید شما مطلبی را بیان کنید که خوراک و استناد رسانه بیگانه و دشمنان اسلام شود؟

سرنوشت مشترک هاشمی و منتظری

وقتی به‌یاد آقای منتظری می‌افتم سرنوشت مشترکی در ذهنم تداعی می‌کند. هنگامی که این جمله حضرت امام خطاب به آقای منتظری را در نامه 68.01.06 مرور می‌کنم که فرمودند «تاریخ اسلام پر است از خیانت بزرگانش به اسلام» مرور می‌کنم، به این یقین می‌رسم که خداوند حکیم پاسخ رفتار غیرصادقانه و ناخالصانه را در دنیا و آخرت می‌دهد.

جناب هاشمی!

متأسفانه واقعیت امر این است که شما از جایگاه یک انسان زیرک و سیاسی که مقابل دشمنان می‌ایستاد، تا جایگاه فردی که رهبری یک گروه سیاسی قدرت‌طلب را به‌دست گرفته، افول کرده‌اید. این کار مشاوره‌های غلط و اتاق‌های فکر ادراک‌ساز نفوذی است تا چنین شخصیت بزرگی را جلوی انقلاب و نظام قرار دهند؛ البته زمینه‌ها مهم است و آن زمینه‌ها این فرصت‌ها را به وجود می‌آورد.

مواضع افراطی سال‌های اخیر

جناب هاشمی!

چگونه بگوییم در مسیر عدل و قسط قرار دارید؟ چگونه بگوییم دم‌زدن شما از عدالت و قسط واقعی است؟ چگونه بگوییم در تلاش برای بسترسازی ظهور حضرت ولی‌عصر(عج) هستید در صورتی‌که جرم برخی از فرزندانتان با این‌همه پرونده اثبات شده و حکم صادر شده، ولی باز از ایشان تمام‌قد دفاع می‌کنید و در مقابل فرزندانتان نظام مظلوم جمهوری اسلامی را محکوم می‌کنید؟! آیا این دست‌اندازی‌ها و جرم‌های فرزندان شما شایسته ملت مظلوم ایران است که اینگونه حامیشان هستید؟