مثل همیشه

مثل همیشه از او کمک می‌گیرم، آری، حتی در نوشتنِ درباره‌ی او! 
او . . . خدایا چه بگویم!؟ آخر می‌شود شیرینی را توصیف کرد؟ ولی می‌گویم: خوب است،عشق است، آرامش است، دوست است، صفاست، نور است، نه، این جور دلم آرام نمی‌شود، بگذار جور دیگر بگویم . . .
فقط می‌دانم مثل هیچ کس نیست، دوست داشتنش هم مثل دوستی‌های دیگر نیست. هر گاه لحظه‌ای، فقط لحظه‌ای به او فکر می‌کنم، آتشی نه! انقلابی در درونم رخ می‌دهد. ای کاش استاد از این کلمه سؤال نمی‌کرد: محبّت!
محبّت خود وجدانی ست و ناگفتنی، چه رسد به این که در مورد کسی باشد که نامش دل را می‌برد. بهتر است از پیش خود نگویم، از کسـانی بگویم که پیوند بیشـتری با ایشان دارند. به قـول آن‌ها: اکسیر اعظم است این محبّت پسر فاطمه سلام‌الله‌علیها.




برچسب ها : سلوک  ,