بنظرم خوندن این متن برای هر کس در این فضای اخیر ایجاد شده واجب است(بدلیل محدودیت در ارسال متن در سه قسمت قرار میگیرد):

قسمت اول:

به گزارش فتن،

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ?1? مَلِکِ النَّاسِ?2? إِلَهِ النَّاسِ?3? مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ?4? الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ?5? مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ?6?

رنجنامه

حضرت آقای هاشمی رفسنجانی

با عرض سلام

مواضع شما را در روزهای اخیر و در ثبت نام مجلس خبرگان رهبری مشاهده کردم، فرموده بودید: «امیدواریم این انقلاب به حضرت حجت(عج) واگذار شود و ما نیز زیر نظر این امام زنده و غایب، راهمان را به‌درستی بپیماییم».

مواضع جنابعالی را از ابتدای انقلاب مرور و بازخوانی کردم تا ببینم آیا مسیری که جنابعالی از ابتدای انقلاب اسلامی تا به امروز پیموده‌اید، در راستای آرزویی می‌باشد که بیان کردید و یا آنکه خدای ناخواسته به‌عکس است؛ لذا این رنجنامه را تقدیم می‌کنم شاید مؤثر افتد.

حمایت از منافقین و جنبشی‌ها

در اثنای مبارزات قبل از انقلاب، هرچند مطالبی در مورد جنابعالی شنیده بودم، ولی اولین‌بار که توفیق دیدار شما را پیدا کردم، در زندان اوین بود. در آن زمان از کمیته مشترک به اوین منتقل شده بودم و در آنجا در سلول انفرادی بودم. هنگام اولین ملاقات با خانواده وقتی در اتاق انتظار ملاقات، زندانیان سیاسی را جمع و مأمورین زندان چشم‌بند را از روی چشمانم باز کردند، عده‌ای زندانی در کناری بودند و یک فرد روحانی تنها در کناری دیگر ایستاده بود؛ متوجه شدم که از طرف چپی‌ها (مارکسیست‌ها) و منافقین (سازمان مجاهدین خلق) در بایکوت قرار گرفته‌اید. با اعتقادی که به روحانیت داشتم به‌طرف شما آمدم و حال و احوالی کردیم و علیرغم توجهی که معمولاً به یک زندانی جدید می‌شد، شما را ترجیح دادم. بعدها که از سلول انفرادی به بند عمومی منتقل شدیم، به بند علما و روحانیون (مذهبیون) آمدم و آشنایی بیشتری با شما حاصل شد، هرچند مجال آن کوتاه بود و شما آزاد شدید اما آنچه در این مدت برایم جلب‌توجه می‌نمود سؤال‌های شما از محیط بیرون و فضای دانشگاهی بود و نگرانیتان از افکار افرادی همچون دکتر پیمان و امثالهم؛ چرا که این افکار را خطرناک می‌دانستید. این دقت نظر برای من که یک جوان 20، 21 ساله بودم بسیار قابل‌ توجه بود. البته داستان حمایت‌های شما از منافقین (سازمان مجاهدین خلق) و فاصله‌گیری شما پس از تغییر ایدئولوژی آنها و برخوردهایشان با روحانیت در زندان را نیز کمابیش می‌دانستم.

با این خاطره که از شما در ذهن داشتم، پس از پیروزی انقلاب اسلامی دعوت از افرادی چون دکتر پیمان برای عضویت در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی، برایم بسیار سؤال‌برانگیز بود. بعدها نیز در رابطه با حمایت شش‌دانگ شما از آقای بهزاد نبوی در ماجرای انفجار دفتر نخست‌وزیری که منجر به شهادت آقایان رجائی و باهنر شد ــ آن‌ هم در خطبه‌های نمازجمعه ــ و همچنین هنگام رأی اعتماد وزارت صنایع سنگین، همچنین زمانی که در رابطه با سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی خدمت رسیدیم و ماجراهای سازمان را مطرح کردیم و نیز آن هنگام که نگرانی خود را از خط 3 و باند مهدی هاشمی (سال 62 ــ 61) برای شما تشریح کردیم ولی حضرتعالی به‌عنوان رهنمود فرمودید که “مراقب باشید آتش‌بیار معرکه نشوید”(!)، بر تعجب ما افزوده شد. اما به‌هرحال چون تصور ما این بود که حضرتعالی سرباز و یار حضرت امام(ره) هستید، بر این نکات تمرکز نکردیم.


اصرار بیش‌ از حد بر پذیرش قطعنامه خلاف نظر امام خمینی(ره)

آنچه برای ما غم‌انگیزتر بود اصرار بیش‌ از حد شما ــ علیرغم نظر حضرت امام خمینی(ره) ــ بر پذیرش قطعنامه بود. آن زمان که فشارهای بین‌المللی و لیبرال‌ها و ضدانقلاب و منافقین و آقای منتظری و بیت ایشان بر حضرت امام(ره) و ملت ایران برای القا و تحمیل قطعنامه به جمهوری اسلامی بود و راهبرد حضرت امام(ره) و ملت ایران و رزمندگان «جنگ جنگ تا پیروزی» بود، شما به‌دنبال پذیرش قطعنامه بودید. اینکه چنین تحلیل و نظری داشتید، شاید چندان مهم به نظر نرسد ولی مسئله پراهمیت این است که برای تحقق نظرتان در فرماندهان ایجاد تردید کردید. «خط تردید» بزرگترین اشتباه استراتژیک شما بود که برای به راه انداختن آن تلاش کردید و هم‌عرض دیدگاه امام(ره) این خط را بر ملت ایران تحمیل کردید، نام آن را نیز عقلانیت گذاشتید و به فرماندهان و رزمندگان سپاه گفتید همه موافق قبول قطعنامه هستند؛ الّا شما و اگر شما کوتاه بیایید حضرت امام(ره) هم قبول می‌کنند.

تئوریزه‌کردن «خط تردید» و تندرو خواندن مخالفینِ آن

آقای هاشمی!

تئوریزه کردن «خط تردید» و عقلانی جلوه دادنش و تندروخواندن مخالفینِ آن، بزرگترین خطای شما بود و متأسفانه نه‌تنها هیچگاه در خود تردید نکرده، بلکه همواره مخالفین را مذمت نمودید. ولی ای‌ کاش این «خط تردید» را لحظه‌ای نسبت به افکار خود تقویت می‌کردید تا شاید…

البته خوب می‌دانید که امام و ملت ایران و بچه‌های حزب‌اللهی هیچگاه جنگ‌طلب نبوده و نیستند، بلکه بر عزت ملی و غیرت ملی تأکید داشته و دارند؛ هیچگاه به وعده‌های نظام سلطه اعتماد نداشته و ندارند و بزرگترین مصداق و دلیل آن هم همین قطعنامه 598 بود. دشمنان چقدر به وعده‌های خود عمل کردند؟ آیا متجاوز (صدام) محاکمه شد؟ بر مردم عادی کوچه و بازار هم معلوم بود که ماشین جنگی صدام با کارگردانی و حمایت و پشتیبانی قدرت‌های جهانی کوک شده و محاکمه صدام یعنی محاکمه خودشان و آنها هرگز زیر بار چنین موضوعی نخواهند رفت، بگذریم…

حمایت از مرام اقتصادی موسوی و چرخش 180 درجه‌ای به‌سمت تعدیل اقتصادی و تشدید فشار معیشتی به مردم

جناب هاشمی!

حضرتعالی در دوران ریاست‌جمهوری خویش با درپیش گرفتن سیاستِ تعدیل اقتصادی از مرام اقتصادی دولت آقای میرحسین موسوی ــ که می‌دانیم مورد حمایت شدید جنابعالی بود ــ یعنی اقتصاد بسته و دولتی به‌سمت اقتصاد باز و آزاد، طی یک چرخش 180 درجه‌ای در خط‌مشی، تغییر رویکردی آشکار دادید؛ به‌گونه‌ای که در خطبه‌های نمازجمعه که تا دیروز بر عدالت اجتماعی تأکید داشتید، از آن‌ پس مردم را به مانور رفاه و مصرف‌گرایی دعوت کردید و چه بسیار خیرخواهان و دوستان که شما را نصیحت کردند و گوش فراندادید.

سوگوارانه باید عرض کنم که در دوران دولت جنابعالی فرصت‌های زیادی از دست رفت. عده‌ای از بستگان و اعضای حزب دولت‌ساخته که شما را پدر معنوی خود می‌دانند و شما نیز خود را برادر معنوی آنها معرفی کردید، آنچنان شما را احاطه کردند که صدای دیگری را یا نمی‌شنیدید و یا حسابی برای آن باز نمی‌کردید. فشار اقتصادی آنقدر بر مردم زیاد شد که حوادث و رخدادهای 13 آبان، مشهد، اسلامشهر و… رخ داد ولی علت وقوع آنها را ریشه‌یابی نکردید. کسبه جزء، حتی فروشندگان تره‌بار هم قیمت‌ها را افزایش می‌دادند و علت را که جویا می‌شدید می‌گفتند “چون دلار گران شده پس ما هم گران می‌کنیم”. این در شرایطی بود که عده‌ای از نزدیکان شما خیلی معمولی و با صراحت می‌گفتند که بستگان رئیس‌جمهور بایستی با بستگان رؤسای جمهور دنیا ارتباط و حشرونشر داشته باشند؛ و قطعاً برای اینکه کم نیاورند، روی آوردن به زندگی و مشرب اشرافی و گذراندن اوقات فراغت و تفریحات در اروپا و جزایر تفریحی و… امری طبیعی است. و یا اظهار می‌داشتند که در دنیا برای اجرای سیاست تعدیل اقتصادی دولت‌ها با معترضین برخورد می‌کنند و کشتن آنها هزینه‌ای است که برای تعدیل اقتصادی و اصلاحات اقتصادی غربی باید پرداخت تا کشور شکوفا شود!

شکل‌گیری تهاجم فرهنگی، طبقه ممتاز و اشرافیت دولتی در دولت هاشمی

وای بر ما! این تذهبون؟

به‌راستی، زندگی ملت رهاشده از جنگ و مستضعفین کجا و زندگی مرفه بی‌دردان و دنیاطلبان کجا؟!

آن هنگام که هشدارها و فریادهای رسا و بلند رهبر معظم انقلاب (مدظله العالی) نسبت به مسائلی همچون تهاجم فرهنگی، مذمت شکل‌گیری طبقه ممتاز، اشرافیت دولتی و امثالهم به گوش می‌رسید، نیز واکنش مناسب از شما ندیدیم و فی‌المثل اگر به وزیری از مشکلات اقتصادی و گرانی انتقاد می‌شد می‌گفت “تو هم سوسیالیست شده‌ای؟!” (کما اینکه اخیراً هم این جمله از وزیری دیگر شنیده شده است).

در دوران شما فکر و فعالیت اقتصادی غلط آنچنان حاکم شد که در شهرداری هر کاری امکانپذیر شد؛ البته به‌قول معروف «قیمت آن متفاوت بود.» دستگاه اطلاعاتی نیز که باید چشم نظام و دیده‌بان آن برای رصد کجی‌ها باشد، وارد عرصه‌های اقتصادی فاسد شد و علیرغم نظر رهبر معظم انقلاب به کارش ادامه داد و شما حمایت می‌کردید.

آقای هاشمی! ما دیدیم که خط نفوذ دشمنان قسم‌خورده ملت ایران وارد حریم خصوصی و خانوادگی مدیران کشور شده و در حال آلوده‌سازی فرزندان آنها است، اما دریغا که هشدارها فایده‌ای نکرد.

سپردن مسئولیت مرکز تحقیقات استراتژیک به کسی که ولایت فقیه را قبول نداشت

جناب آقای هاشمی!

برای ما این نکته نیز بسیار تعجب‌برانگیز بود که مسئولیت مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری را به کسی واگذار کردید که ولایت فقیه را قبول نداشت و جالب آنکه آنجا کانون فعالیت گروه‌ها و احزابی شد که نه‌تنها به‌دنبال ترویج لیبرالیسم در فضای جامعه بودند، بلکه حتی علیه شما و دولت شما رسماً فعالیت می‌کردند و علیه ارزش‌های انقلاب مطلب می‌نوشتند و شما می‌دانستید و به این مسئله تن دادید؛ چرا؟

توهم ریاست‌جمهوری مادام العمر!

توجه داشتید که قبل از انتخابات ریاست جمهوری سال 76 اطرافیان شما تلاش زیادی کردند که محدودیت زمانی قانون اساسی را برای ریاست جمهوری نادیده بگیرند تا جایی که اگر امکانش باشد ریاست جمهوری شما را مادام العمر کنند، به‌راستی واکنش شما درخصوص اینگونه عملکردها چه بود؟

وقتی در رابطه با فساد و ریخت و پاشهای مدیریتی هشدار داده می‌شد می‌گفتید وقتی قطار توسعه اقتصادی و سازندگی حرکت می‌کند 5 تا 10 درصد ریخت و پاش امری طبیعی است و این نگاهی وارداتی است نه مبنی بر اسلام ناب محمدی(ص) و توجه به محرومین و مستضعفین.

ناطق نوری را شما ناکام کردید! پاسخ مشارکتی‌ها به خیرخواهی شما!

جالب است در انتخابات دوم خرداد، در حالی که همه و از جمله شخص آقای ناطق انتظار داشتند از وی حمایت کنید، با کمال تعجب شما همسو با جریان موسوم به چپ ــ همانها که در مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری بهشان بال و پر دادید ــ در نمازجمعه سناریوی تردید و احتمال تقلب را تقویت کردید. به این ترتیب جمله «بنویسید خاتمی می‌خوانند ناطق» آقای ناطق را که کاملاً به شما نزدیک بود با ناکامی مواجه کرد. در انتخابات 76 بود که خیلی‌ها میزان وفاداری شما به نزدیکترین دوستانتان ــ از جمله آقای ناطق ــ را فهمیدند و ای‌کاش آقای ناطق نیز همین حقیقت را درک می‌کرد!

آیا یادتان هست که چند صباح بعد، مشارکتی‌ها در انتخابات مجلس ششم از خجالت شما در آمدند و هدیه‌ای را که در دوم خرداد از شما دریافت کرده بودند، در زمستان 78 به شما عودت دادند؟!

و دیدید که کودتای نرم و سخت 18 تیرماه سال 1378 را رقم زدند و اگر نگوییم کارگردانی کردند ولی همراه و مؤید خوبی بودند تا اسباب به آتش کشاندن میراث امام و شهدا و ملت ایران را فراهم آورند که خدا نخواست.

ــ شما دیدید که آنها تمامی شخصیت شما را به استهزا گرفتند.
ــ شما دیدید که آنها میراث امام را به آتش کشیدند.
ــ شما دیدید که بیشترین دشمنی آنها با شما بود.
ــ شما دیدید که آنها دنبال حکومت سکولار هستند.
ــ شما دیدید که آنها خط امام را تحریف می‌کنند.
ــ شما دیدید که آنها تحت تأثیر خط نفوذ، هضم در نظام ظالمانه جهان را پذیرا هستند.
ــ شما دیدید خط افراط و رادیکال را آنها دنبال می‌کنند.
ــ شما دید که آنها جهاد، گذشت و ایثار بسیجیان را به خشونت‌طلبی معنا کردند.

اما در مقابل چه کردید؟